حمزه شاهسونی

 

نام پدر: بهمن                     محل و تاريخ تولد: محمّدآباد 1347

سن: 20 سال                     تحصيلات: مقدماتي حوزه

شغل: طلبه                        ارگان اعزام كننده: بسيج    

دفعات اعزام: هشت بار       تاريخ اولين اعزام: 26/3/63      

حضور در جبهه: 624 روز  محل‌ شهادت: شلمچه

تاريخ شهادت: 4/3/67      محل‌وتاريخ‌دفن:محمّدآباد24/10/77

 

چون آبشاران هماره در دل كوير جاري است، عاشقي كه نام زيبايش يادآور آبي آسمان است و بي‌قراري پرواز…

دستان هميشه مهربان، قلبي رئوف، با نظم و پركار، كمك به تهيدستان، سكوت و متانت و صدها صفت ديگر از خصوصيات بارز جواني است كه براي خدا زيست، رنج و سختي كشيد،‌ فقط به خدا فكر كرد و در نهايت به خدا پيوست.

برادرِ «حمزه» چنين مي‌گويد: «او از زمان كودكي با نماز انس و الفت گرفت و چون پدرمان مؤذّن بود، هميشه نماز را اول وقت و در مسجد به جا مي‌آورد. به قرائت قرآن علاقمند بود و در حفظ آن تلاش مي‌كرد. به نماز شب هم بسيار اهميّت مي‌داد، عاشق واقعي آقا اباعبدالله‌الحسين(ع) بود و زيارت عاشورا را ايستاده مي‌خواند.»

قبل از اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي برسد، طلّاب و روحانيوني كه براي تبليغ به روستا مي‌رفتند در منزل آنها ساكن مي‌شدند و او به دليل علاقه‌اي كه به روحانيت داشت، رابطه‌اي دوستانه و صميمانه با آنها برقرار مي‌كرد و اين رابطه خود زمينه‌ساز اين شد كه بعدها حمزه به دروس حوزه علاقه پيدا كند و در مدرسه علميه ادامه تحصيل دهد.

وي مدتي در حوزه‌ي علميه‌ي قم مشغول به تحصيل بود. در اين مدت، زياد به «مسجد جمكران» مي‌رفتند و دعاي عهد امام زمان(عج) را بسيار قرائت مي‌كرد. آغاز جنگ تحميلي شروع دلتنگي‌هاي مردي بود كه روزهاي عمر خود را در ديار خداوند سپري كرده بود و اينك با ديدن اين همه جنگ و خونريزي ماندن در شهر را طاقت نياورد و به جبهه‌ها رهسپار شد.

چندين بار به جبهه اعزام شد و مسؤوليت تبليغات را عهده‌دار گرديد. هرگاه كه مي‌خواست به جبهه برود، از ترس اينكه خانواده مخالفت كنند از ديگران مي‌خواست كه از پدرش اجازه بگيرند. وي يكبار هم در جبهه از ناحيه‌ي پا مجروح گرديد اين جراحت هم باعث نشد كه او در خانه بنشيند. بالاخره او كه ديرزماني بود براي رسيدن به وصالي شيرين متحمل درد و فراق شده بود، در سرزمين «شلمچه» شربت گواراي شهادت را نوشيد و پيكرش ده سال در ديار غربت آرميد.

 

خدايا مرا بر نعمتي كه به من و پدر و مادر من عطا فرمودي شكر بياموز وبه كار شايسته‌اي كه رضا و خشنودي تو در اوست موفّق بدار. بار الها من به درگاه تو باز آمدم و از تسليمان فرمان تو شدم.

 (سوره‌ي احقاف آيه‌ي 14 )

    با سلام و درود فراوان بر مهدي آل محمّد(عج) و درود بي‌كران بر بت شكن زمان و نابغه‌ي جهان و رهبر مستضعفين عالم خميني روح الله و قائم مقام رهبري آيت الله منتظري و به اميد پيروزي رزمندگان اسلام و آزادي كربلاي معلا و آزادي اسرا به دست اين جان بر كفان و با آرزوي شفا براي مجروحين و معلولين و سلام بر شهيدان گلگون كفن و صبر براي خانواده‌هاي لاله به خون خفته.

پدر جان؛ اميدوارم سلام و تهيت مرا مورد مرحمت قرار داده و قبول نماييد. حال كه براي شما نامه مي نويسم كمي دورتر از سنگر اجتماعي، در جاي خلوتي كه فقط صداي تيراندازي نامردان به گـوش مي رسد روبه‌روي آفتاب نشسته و به اميد اين كه آخرين قلم باشد كه روي صفحه‌ي سفيد مي لغزانم و آن را سياه مي كنم، بدين معنا كه يا زيارت مولا اباعبدالله حسين(ع) را، يا در راه زيارتش به معشوق حقيقي بپيوندم كه هردو برايم افتخار و پيروزي است و اين را بارها در دعاهايم از خداوند متعال خواستار شده‌ام كه: «اللهم طول عمري به خدمتك و اجعل مماتي قتلاً في سبيلك.» بار خدايا يا عمرم را طولاني كن براي خدمت در راهت و قرار بده مرگم را شهادت در راهت، كه اميدوارم خداوند دعاي تمامي بندگانش را قبول نمايد و دعاي من گناهكار را هم مورد اجابت خويش قرار دهد.

 پدر گرامي؛ من از شما تقاضا مي كنم كه اگر از من ناراحتي ديده‌ايد مرا ببخشيد و از اين كه نتوانستم جبران يك قطره از اقيانوس‌هاي محبّت‌هايي كه به من نمودي از كوچكي تا به حال كه مرا از لحاظ مادّي و معنوي ياري نمودي و طوري تربيتم كردي كه در جامعه سرافكنده نباشم، نه تنها از مسايل ديني و ايماني و اخلاقي عقب نبودم بلكه بعضي از اوقات به خود مي باليدم و افتخار مي كردم كه پدرم شما هستيد، ولي افسوس كه من كوچكتر بودم و هستم از اين‌كه بتوانم جبران اين همه خوبي را بكنم، ولي از خداوند متعال مي خواهم كه به شما خير در دنيا و آخرت عنايت فرمايد و توفيق انجام فرايض ديني و ترك محرّمات را عطا كند. پدر عزيزم: اگر كه حال توفيق پيدا نموده‌ام كه در زير آفتاب خدا در چنين مكان مقدّس بنشينم و اگر حياتي باقي ماند در عمليات شركت نمايم و راه را براي زايران اباعبدالله الحسين(ع) هموار نموده و اين نابكاران را به اميد خداوند متعال از كنار   حرم‌هاي امامان بزرگوار دور سازم، همگي را مديون شما مي دانم كه مرا تربيت و بزرگ نمودي.

پدر جان اگر خداوند توفيق شهادت را در راهش به من عنايت كرد مرا ببخش و از ديگران طلب بخشش برايم نما و تا آنجا كه در ذهنم است به كسي بدهكار نيستم و اگر كسي مدّعي طلبكاري بود شما آن را بپردازيد و اگر توانستيد برايم نماز و روزه بگيريـد و من از خداوند خواهانم كه اگر چنين سعادتي نصيبم كرد بدنم هم از بين برود و جز مفقودالجسدها باشم ولي اگر بدنم برگشت هر جا كه ميلتان بودبه خاك بسپاريد.

برايم ناراحت نباشيد و به مادرم بگو، مادر مهربان از شما هم طلب عفو دارم بنابراين شما هم بي تابي نكنيد و اما پدر و مادر گرامي سلام مرا به حضور برادران و خواهران برسانيد و از برادرم شيخ علي اكبر كه حقّ زيادي به گردن من دارد تشكر مي كنم و طلب بخشش مي نمايم.                     

 

والسلام

 حمزه شاهسوني   65/10/2

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *