سیدعلی اکبر داودی

نام پدر: سيّدداوود               محل و تاريخ تولد: استهبان 1340

تحصيلات: ديپلم                 سن: 25 سال

شغل: پاسدار                       وضعيت تأهل: مجرّد                     

ارگان اعزام كننده: سپاه       تاريخ اولين اعزام: 20/1/61               

حضور در جبهه: 337 روز    مسؤوليت: فرمانده‌ي دسته

تاريخ شهادت: 4/10/65        محل دفن: استهبان 13/4/76

 

دير زماني بود كه در دل، حديث رفتن داشت؛ هماني كه چون جوان حسين(ع) تن لاله خيزش پيام‌آور ظهر عاشوراست…

نامش را «علي‌اكبر» نهادند، بدان اميد كه ادامه دهنده‌ي راه شهداي كربلا شود و در تحمّل مصايب و سختيها به آنها تأسي نمايد. سيّد چون نيلوفرهاي عاشق، رو به سوي آسمان كرد و قد كشيد. به مدرسه رفت و آموخت آنچه كه لازمه‌ي زندگي بود. وي مردي بود، دلير و شجاع، و مقيّد به واجبات دين. از كار كردن عار نداشت و فقط برايش اين مهم بود كه كارِ انجام شده، حلال باشد.

در اوايل انقلاب، براي ورود حضرت امام و شكست و سرنگوني طاغوت به هر فعّاليتي مشغول مي‌شد و از هيچ كاري دريغ نمي‌كرد. پس از پيروزي انقلاب، براي نشر و ترويج پيام امام با دفتر حزب جمهوري اسلامي همكاري شبانه روزي داشت و از مؤسسّين اتّحاديه‌ي انجمنهاي اسلامي در مدارس شهر بود. سپس با پوشيدن لباس مقدس پاسداري آماده‌ي خدمتي بزرگتر به انقلاب گرديد؛ كه منشأ خدمات ارزنده‌اي در واحد اطلاعات سپاه شد.

«سيّد» به ورزش علاقه داشت، بخصوص فوتبال. هرگاه با دوستانش به كوهنوردي مي‌رفت چون در دل كوه، خود را به خدا نزديكتر احساس مي‌كرد لب به حمد و ستايش مي‌گشود. در جلسات تفسير قرآن حضوري فعّال داشت. حامي و پيرو ولايت فقيه بود.

همرزمش1 كه از او خاطره‌ها دارد، قطره‌اي از درياي وجود «سيّد» را اين گونه به تصوير مي‌كشد: «او مقيّد به اقامه نماز جماعت بود. هيچگاه ذكر از لبانش جدا نمي‌شد؛ او كه با نگاهش مثنوي عشق مي‌سرود. هيچ شبي از ياد يارش غافل نماند چنان كه مصداق واقعي اين آيه گرديد كه: «سِيَماهُم في وُجُوهُهُم مِن اَثَرِ السُجُود [1]…». شبهاي احيا حال و هواي ديگري داشت گويي كه آماده‌ي ديدار با دوست بود و آرام و قرار از او گرفته مي‌شد. جواني ساكت، صميمي، پرجوش، فعّال، بي‌ادعا و بي‌ريا بود و اخلاص از سراسر وجودش مي‌تراويد.»

در زمان جنگ تحميلي، بارها به جبهه رفت و در حريم عشق پا نهاد تا اينكه در «عمليات كربلاي 4» پس از آنكه گروهي از غواصان را فرماندهي كرد و از امواج خروشان اروند گذشت، تير خصم بر پيكرش نشست، اما حاضر نشد كه همسنگرانش از او مراقبت كنند و از رزم  باز ايستند و اين گونه بود كه سر بر دامان مادرش زهراي اطهر(س) نهاد و به آرزوي ديرينه‌ي خود رسيد. گرچه روحش در سدره‌المنتهي مأوا گزيده بود اما جسمش پس از يازده سال بر دوش عاشقان شهر، تا گلزار شهدا تشييع گرديد.

 

 

 

  1. محمّدجواد اسلامي
  2. سوره فتح، آيه‌ي شريفه‌ي 29

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *