علی زادسیرجان
نام پدر: محمّد محل و تاريخ تولد: استهبان 1340
سن: 23 سال تحصيلات: سوم دبيرستان
شغل: محصّل وضعيت تأهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: بسيج مسؤوليت: مسؤول تأسيسات
حضوردر جبهه: 678 روز مجروحيت: گلوله بر لب و بازو
تاريخ شهادت: 25/12/63 محل دفن: استهبان 9/12/73
در تاريخ عشق، نامش جاودانه است؛ رادمردي كه معني آزادي است و مفهوم آزادگي…
با تولد «علي»، خانه جاني تازه گرفت و چهرهي زيبايش، سبزي و طراوت را به خانه تقديم كرد. در كانون گرم خانواده رشد كرد و در كنار آنها مسايل ديني را فرا گرفت. خيلي زود نماز خواندن را ياد گرفت و در همان سنين كودكي از راه مدرسه با دوستانش به نماز جماعت ميرفت. مهربان بود و با اقوام و آشنايان رفت و آمد زيادي داشت. در مدرسه براي معلّمانش احترام زيادي قايل بود و به پدر و مادرش نيز همچنين.
در دوران انقلاب يكي از دلباختگان ولايت بود كه براي به پيروزي رسيدن انقلاب خالصانه تلاش ميكرد. چون با علماي قم در ارتباط بود، براي او عكس امام خميني(ره) و سي جلد رساله و كتابهاي مذهبي فرستاده بودند، تا در بين عاشقان خميني تقسيم كند. نوار و اطلاعيه امام را در لباس خود پنهان ميكرد تا مخفيانه به دست دوستدارانش برساند. در هنرستان و در رشتهي برق تحصيل ميكرد و در اين رشته، خود استاد كار شده بود. به خانههاي نيازمند ميرفت و بدون هيچ چشم داشتي براي آنها برق كشي ميكرد. دست هاي سخاوتمندش هميشه آمادهي ياري كردن بود.
«علي» عاشق بود و هيچ چيز به اندازهي ياد محبوب، آرامش نميكرد. عشق از او جواني ساخته بود شاداب و خستگي ناپذير. به مسجد ميرفت و جارو ميكرد و فرشهاي آن را ميشست. در مورد مسألهي خمس و حق الناس بسيار حساس بود. علاوه بر انجام واجبات، مستحبات را نيز به جا ميآورد و هيچ گاه از امر به معروف و نهي از منكر غافل نماند.
هنوز درسش تمام نشده بود كه در بسيج نام نوشت و براي رفتن به جبهه آماده گشت؛ او كه ميدانست در هجرت عشق، بيم خطر نيست. در جبهه براي انجام هر كاري و هر مسؤوليتي آماده بود. در آخر شب به نظافت گردان ميپرداخت تا كسي از كارش باخبر نشود و رنگ ريا به خود نگيرد. عابد بود و پرهيزگار. غرور نداشت، سمبل اخلاص بود. هميشه به خود نهيب ميزد: «علي! مواظب هواي نفست باش.»
وي يكي از نيروهاي هميشگي گردان فجر بود و تصميم گرفته بود كه تا آخرين نفس در جبهه بماند. يك نگاه يار را با دنيا معامله نميكرد. براي نماز شب، مشتاقانه وضو ميگرفت. پيكر پاكش چندين بار با خنجر عشق بريده شد و مجروح گشت، اما لب به شكايت نگشود. مدتي هم براي گذراندن دورهي «هليبرد» به اصفهان رفت و به علّت ضرباتي كه به پيكرش وارد شده بود، بيمار گشت و هر روز مجبور بود 20 قرص مصرف كند. اما اين هم باعث نشد كه اندكي از عشق خدايياش كاسته شود. خستگي برايش معنا نداشت. براي همرزمانش، آرايشگاه صلواتي تدارك ديده بود. در محل اردوگاه كه از شهر فاصله زيادي داشت، با ابتكار خود حمّامي درست كرده بود. تمام شب در هواي سرد، بيدار ميماند و با چوب آتش روشن ميكرد تا آب تانكر گرم شود و رزمندگان بتوانند به سهولت استحمام كنند.
در شب «عمليات بدر»، در يك دستش قرآن بود و در دست ديگرش نارنجك. به جنگ دشمن رفت و تا واپسين دم دفاع نمود و چنان جنگيد كه پيكر پاكش ده سال، نگين ساحل دجله گرديد.
اسلام چيزي است كه اگر همه فداي آن شويم ارزش دارد. (امام خميني)
انا هدينا السبيل اما شاكرا و اما كفورا ما راه را نشان مي دهيم اين مردم هستند كه بايد انتخاب كنند راه سعادت يا شقاوت را .
السلام عليك يا اباعبدالله الحسين. سلام و درود بي پايان بر حضرت مهدي(عج) و نايب بر حقّش رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني. ملّت ايران قدر اين رهبر بزرگ را بدانيد، اين يك فرشتهاي است كه خداوند براي نجات از فساد، براي ما ايرانيها فرستاده تنها سلاح ما كه بر همهي قدرتها ميتواند غلبه كند ايمان است و شما هم كه ايمان به الله داريد دعا كنيد كه همهي اين نجاتها از دعاهاي شما مردم مسلمان و متعهد است و هيچ وقت هم نااميد از درگاه الهي نباشيد كه تا صدا زديد جواب خواهد داد.
اين وحدتها را از هم جدا نكنيد، نمازهاي جماعت را فرادا نخوانيد، احترام بگذاريد به اين دين مقدّس اسلام كه خداوند احترام شما خواهد گذاشت، قوانين قرآن زير پا نگذاريد تا كمتر به بلاها گرفتار شويد، مواظب برهنهها و گرسنهها باشيد تا از امتحان خوب نتيجه بگيريد.
من كه به آن صورت وصيتي ندارم، وصيت من همين ها كه گفتم و از همه مهمتر اطاعـت از فرمان رهبر كـبير انقلاب است.
من از تمام برادراني كه با هم در جبهه بوديم طلب حلال بودي مي نمايم، من از تمام اهل خانواده از پدر و مادر و خواهران و برادران گراميم طلب حلال بودي مينمايم. بلي پدر و مادر مهربان، هرچند كه براي شما فرزند خوبي نبـودم و نتوانستم حقّ شما را از گردنم ادا كنم از شما خواهش مي كـنم به خاطر خدا من را ببخشيد تا جلو ديگر برادران روسياه نباشم، مردم به هيچ عنوان حق ندارند پدر و مادر بزرگوارم را ناراحت كنند.
در رابطه با من … خوب من نتوانستم ببينم كه برادر ديگري براي ناموس و دين من، جان و مال بدهد و من هم دست روي دست بگذارم و احساس كردم يك مسلمان هستم و وظيفهي شرعي من است حتي اگر كشته شوم در قبال اين همه خون پاك كـه ريخـته شده هيچ كـاري نكردم و از صميم قلب مي گويم خدايا مرا در يك لحظه از گناه پاك و در همان لحظه هم مرا به سوي حسين(ع) ببر و …
در ضمن مقداري پول تقريباً 35 هزار تومان مي شود ان شاالله كه خمس آنها را رد بكنيد و مدت يك سال نماز و روزه برايم بگيريد و مقدار 5 هزار تومان پول هم به بنياد شهيد اصطهبانات هديه بدهيد و هر قدر كه زياد آمد به سه قسمت بكنيد و يك قسمت به جبهه حق عليه باطل بفرستيد و يك قسمت به مسجد جامع اصطهبانات تقديم كنيد و يك قسمت ديگر هم به حوزهي علميه اصطهبانات تقديم كنيد. ممكن است وصيتنامهاي از اين جانب پيدا شود هيچ كـدام قبول نيست به جـز همين كه تاريخ خيلي نزديك دارد يعني 19/10/63 نوشتهام.
اينجانب وصيت مي نمايم به تمام مسلمين كه امروز روز امتحان است مخلصدارا، شكر كه ميدان امتحان برايمان گذاشته است، هر چه اين جنگ بيشتر طول بكشد مسلمين بايد ناراحت نباشند چون كه بيشتر امتحان خواهيم شد و اسلام احتياج به كمك بزرگي دارد، به قول امام امروز اسلام دچار فتنه شده اسـت و ما بايـد آن قدر بجنـگيم تا فتـنه را از بيـن ببـريم. خداونـدا ما را از اين آزمايش خوب بيرون بياور. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي، حتي كنار مهدي (عج) ، خميني را نگهدار. دعا براي امام فراموش نشود.
و من الله التوفيق والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
علي زاد سيرجان 63/10/19